بنابراین او به سمت برجی که او در آن بود پرواز کرد. می خواست خون خوشمزه اش را بنوشد. یک داستان منشی پادشاهی را فاش کنید درباره داستان: چه؟ من کمی شدم؟ یک روز، یک خون آشام گرسنه به طور اتفاقی یک شاهزاده خانم زیبا را دید. از «بازی زمانبندی سخت» لذت ببرید با استفاده از محیطها و شخصیتهای اطراف، موقعیتی سودمند برای خود ایجاد کنید. اما هنگام رفتن به برج به سپر مشکوکی برخورد کرد. در نتیجه، او تمام قدرت تاریک خود را از دست داد و حتی تبدیل به یک پسر کوچک خون آشام شد. او هنوز هم.
اطلاعات دقیق...