شغل مناسبی داشتم، همسری زیبا. من یک زندگی معمولی داشتم. نام من دانیال است. گاهی اوقات باید خود را برای رسیدن به چیزی در زندگی متعهد کنید، باید خود را فدای خیر بزرگتر کنید و بر همه موانع بین شما و آن هدف پیروز شوید. اما همه چیز تغییر کرد و حالا باید او را پس بگیرم و در این راه خود را نجات دهم. من حاضرم اگر مجبور شوم به عمیق ترین گوشه های جهنم بروم، اگر به این معنی است که دوباره او را ببینم. طرح ممکن است ساده به نظر برسد و تا حدودی.
اطلاعات دقیق...